دلاور کوچک:))
سلنا جونم بالاخره رفت دندانپزشکی و فعلا دو تاشون رو درست کرد. جایزه یک بسته برچسب گرفت و بابایی هم بردش شهربازی ...
:))
مامان چورت من کو؟ چی؟ همون که باهاش حساب و کتاب میکنم. مامان جون اون چرتکه هست . چرتکه ........................ دخترم لباس عروست رو دربیار بعد بیا غذا بخور. مامان مگه شما وقتی عروس شدی غذا نپختی و غذا نخوردی؟؟؟؟ ......................... ...
بازی جدید:))
سلنا خانوم ، بله عسل خانوم بله، قشنگ خانوم. مهربونم. نازنینم. شیرین عسلی . دردونه ام ......بگیر و برو تا ته همه حرفهای خوب و یام و یامی
سانجوید :))
من دلم سانجوید میخواد . مردم از خنده نمیدونستم غلط میگه ...................... به دخترم گفتم بعد عید باید با سانیار برین تو اتاق ما بخوابین. میگه نمیشه !! چرا؟ مگه نگفتی من و سانیار خواهر و برادریم و نمیشه با هم ازدواج کنیم پس من نمیشه با هم تو یک اتاق باشیم . نباید بیاد .............................. ...
بدون عنوان
سلنایی در حال تمرین کتاب آموزش پیش دبستانی هست. بعد من به ایشون دارم انسان های نخستین رو نشون میدم. میگه خودم میشناسم اینا رو تو کارتون groods دیدم ، تو غار زندگی میکنن و با دو تا سنگ آتیش روشن میکنن ...
بدون عنوان
تبدیل نام باباجون به آقا جون به دلیل قاطی کردن بابا حسین و بابابزرگش . ......... مامان این اسمش زرافه است اره؟ من بله . مامان فامیلی اش چیه؟ .....................
